ای دوستان بگویید ارام جان من کو راحت فزای هرکس محنت سرای من کو
هر کس به خانمانی دارند مهربانی من مهربان ندارم نامهربان من کو
ای دوستان بگویید ارام جان من کو راحت فزای هرکس محنت سرای من کو
هر کس به خانمانی دارند مهربانی من مهربان ندارم نامهربان من کو
ای سفر کرده به معراج روانت شادباش روح تو در کنف رحمت حق ازاد است
مهر تو نور وصفا بود به کاشانه ما هر زمان عزت وپیمان تو مارا یاد است
تا کی ز مصیبت غمت یاد کنم اهسته ز دوری تو فریاد کنم
وقت است که دست از این دهان بردارم از دست غمت هزار بیدادکنم
ای چرخ وفلک خرابی از کینه توست بیدادگری شیوه دیرینه توست
ای خاکاگر سینه تورا بشکافند بس گوهر قیمتی که درسینه توست
مانده ایم دل شکسته وبا درد ساخته ایم بی تو زخودگریخته در خود گداختیم
با هر نفس نشسته ودرهم شکسته ایم مانند اشک حسرت خود رنگ باختیم
ای جوانمردان جوانمردی دگر در خاک رفت گوهری پاک از زمین برجانب افلاک رفت
بار خود بربست از این خاک تیره دل برید پاک جان امد به گیتی پاک ماند وپاک رفت
فلک اخر ربودی سرور فرزانه ما را به خاموشی سپردی محفل وکاشانه ما را
ندانم ازچه روکردی شعار خویش گل چیدن گل ما چیدی وبرهم زدی گلخانه مارا
روزی که قضا نیست نخواهی مردن ور هست قضا کجا توان جان بردن
مرگ تهی مساز پهلو که به آن سر منزل خود توان به دست اوردن
سایه اش همچون پناهی بود رفت شانه هایش تکیه گاهی بود رفت
شادی ما بود دیدار رخش شادی ما یک نگاهی بود رفت
در عشق توام نصیحت و پند چه سود؟ زهراب چشیده ام مرا قند چه سود
گویند مرا که بند پاش نهید دیوانه دل است پای در بند چه سود
چون نامه عمر ما به هم پیچیدند بردندبه میزان عمل سنجیدند
بیشاز همه کس گناه ما بود ولی مارا به ولایت علی بخشیدند
حجاب چهره جان میشود غبار تنم خوشا دمی که از این چهره پرده برفکنم
چنین قفس نه سزایچو من خوش الحانیست روم به گلشن رضوان که مرغ ان چمنم
در ان نفس که بمیرم در ارزوی تو باشم بدان امید دهم جان که خاک کوی تو باشم
به صبح روز قیامت که سرزخاک برارم در ارزوی تو خیزم به جست جوی تو باشم
افسوس که زیبا پسرم تاج سرم رفت امیدوچراغ دل ونور بصرم رفت
زد اتش سوزان اجل بر گل عمرم ناگاه از این باغ گل نوثمرم رفت
ای رهگذرکه میگذری برمزار من زنهاریاد کنی زمن وروزگارمن
شکفته بودیک گلم از صدهزار گل نا گه بریخت باد اجل نوبهار من
ای مادر غمدیده نداری خبراز من کز گردش ایام چه امد برسر من
من تازه جوان بودم واندر چمن حسن نشکفته فرو ریخت همه بال وپر من