گلی بودم در ایام جوانی جوان بودم نکردم زندگانی
گلی بودم که وقت چیدنم بود جوان بودم چه وقت مردنم بود
گلی بودم در ایام جوانی جوان بودم نکردم زندگانی
گلی بودم که وقت چیدنم بود جوان بودم چه وقت مردنم بود
قصه مرگ تو را ناگه شنیدن زود بود در عزایت جامه را تن دریدن زود بود
آخر ای یار همه ای مطهرمهر وفا در سرای جاودان منزل گزیدن زود بود
نوگلم رفته وداغش به دل مادر ماند حسرت دیدن رویش به دل خواهر ماند
تو که تنها پسر و یاور مادر بودی از چه رو بار غمت بر کمر همسر ماند
سال ها رنج کشیدم که گلی پروردم باد پاییز به ناگه زد وگل پرپر شد
گل پرپر شده ام از چه برفتی ز برم که زهجران تو هر دم دل ما مضطر شد
نو گلی پرورده بودم خاک از دستم ربود ان چنان در برگرفت گویی که در عالم نبود
سالها زحمت کشیدم تا گلم پرورده شد ناگهان پیک اجل ان غنچه را از من ربود
فلک آخر ربودی گوهر یکدانه ما را بگو بر ما چرا بردی تو ان دردانه ما را
ندانم از چه رو کردی شعار خویش گل چیدن گل مارا چیدی و برهم زدی گلخانه ما را
پر پاکدل خوب و نکومنظر من مانده بر خاک رهش خیره دوچشم تر من
نازنینی که به پاکی نه کم از شبنم بود عمر او نیز دریغا که چوشبنم کم بود
افتابی در جهان تابید رفت عمر کوتاهش جهان دید ورفت
هیچ کس از دست او رنجش نداشت از چه رو از دست ما رنجید ورفت
بعد پرپر شدنت ای گل زیبا چه کنم من به داغ تو جوان مرده به دنیا چه کنم
بهر هر دردی دوایی است مگر داغ جوان من به دردی که براو نیست مدوا چه کنم
دلا دیدی که آن فرزانه فرزند چه دید اندر خم این طاق رنگین
به جای لوح سیمین در کنارش فلک بر سر نهادش لوح سنگین
جوان رفتم زدنیا با هزاران ارزو بر دل به زیر خاک کردم با دو صد اندوه غم منزل
گذر اید اگر برخاک من از زاه غم خواری به الحمدی مرا یاد اورید ای محرمان دل
عزیزخفته در خاکم گل باغ دلم بودی درخشان گوهر پاکم چراغ محفلم بودی
کجا یابم دگر چون تو اگر گرد جهان گردم تو را ای نازنین دختر که یار وهمدمم بودی
دریغا حسرتا از کامرانی نبردم بهرهای از زندگانی
همی پر حسرت وناکام رفت به زیر خاک عین جوانی
گفتم که فراق تو نبینم دیدم آمد به سرم هر آنچه میترسیدم