گل من
شد فصل بهار و شدم از غصه هلاک دارم جگری کباب و چشمی نمناک
گلها همه سر ز خاک بیرون کردند الا گل من که سر فرو برده به خاک
گل من
شد فصل بهار و شدم از غصه هلاک دارم جگری کباب و چشمی نمناک
گلها همه سر ز خاک بیرون کردند الا گل من که سر فرو برده به خاک
باورم نیست كه دیگر نشـنوم آواي تو يــا نبـينم روی مـاه و قامت رعـنـاي تو
سالها سنگ صبورم بودي و هم صحبتم بي تو رنگ يأس دارد منزل و مأواي تو
در سوگ توام ناله ز عیوق گذر کرد داغ تو، دل سوخته را سوخته تر کرد
آهی که به یادت ز دل زار بر آمد از کوه گذر کرد و بر افلاک اثر کرد
عزیزخفته در خاکم گل باغ دلم بودی درخشان گوهر پاکم چراغ محفلم بودی
کجا یابم دگر چون تو اگر گرد جهان گردم تو را ای نازنین دختر که یار وهمدمم بودی
آتش هجران تو همچون سپندم می کند پر ز ناله همچو نی بند بندم می کند
داغ سنگینی که بر دل دارم از هجران تو تا قیامت بر غم تو پای بندم می کند
دلا دیدی که آن فرزانه فرزند چه دید اندر خم این طاق رنگین
به جای لوح سیمین در کنارش فلک بر سر نهادش لوح سنگین
خوشا آن کس که نیکی حاصل اوست پیاپی عشق یزدان در دل اوست
خوشا آن کس که بعد ترک دنیا بهشت جاودانی منزل اوست
افتابی در جهان تابید رفت عمر کوتاهش جهان دید ورفت
هیچ کس از دست او رنجش نداشت از چه رو از دست ما رنجید و رفت
ای سفر کرده به معراج، به یادت هستیم ای گل پرپر ما، چشم به راهت هستیم
تو سفر کردی و آسوده شدی از دوران ما، ماتم زده هر لحظه به یادت هستیم
فلک آخر ربودی گوهر یکدانه ما راد بگو بر ما چرا بردی تو ان دردانه ما را
ندانم از چه رو کردی شعار خویش گل چیدن گل ما را چیدی و برهم زدی گلخانه ما را
خوشا آن کس که نیکی حاصل اوست پیاپی عشق یزدان در دل اوست
خوشا آن کس که بعد ترک دنیا بهشت جاودانی منزل اوست
گفتم که فراق تو نبینم دیدم آمد به سرم هر آنچه میترسیدم
در سوگ توام ناله ز عیوق گذر کرد داغ تو، دل سوخته را سوخته تر کرد
آهی که به یادت ز دل زار بر آمد از کوه گذر کرد و بر افلاک اثر کرد
دلا دیدی که آن فرزانه فرزند چه دید اندر خم این طاق رنگین
به جای لوح سیمین در کنارش فلک بر سر نهادش لوح سنگین
شد فصل بهار و شدم از غصه هلاک دارم جگری کباب و چشمی نمناک
گلها همه سر ز خاک بیرون کردند الا گل من که سر فرو برده به خاک
افتابی در جهان تابید رفت عمر کوتاهش جهان دید ورفت
هیچ کس از دست او رنجش نداشت از چه رو از دست ما رنجید ورفت